داستان طنز : میدونید چرا سکرترم رو اخراج کردم - بهترین عکس ها ی بازیگران زن و مرد و کلیپ های جدید ایرانی و خارجی
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
your ads
موضوعات گل پسر

بخش دانلود تصویری: کلیپ سخنرانی های جالب کلیپ های دوربین مخفی کلیپ های جنجالی و داغ کلیپ های جالب و باحال کلیپ های خنده دار کلیپ های حوادث
بخش مدل های جذاب: عکس های مدل لباس مردانه عکس مدل آرایش و زیبایی عکس مدل کیف کلاه کفش عکس های مدل لباس زنانه عکس مدل لباس عروس عکس مدل جواهر آلات عکس مدل لباس داماد
بخش تصاویر: عکس های شخصیت ها عکس های خنده دار عکس های حیوانات عکس های عاشقانه عکس های ورزشی عکس های متفاوت عکس های حوادث عکس های ماشین عکس های مذهبی عکس های والپیر عکس های مناظر عکس های عجیب
بخش بازیگران: عکس های گلشیفته فراهانی عکس های مصطفی زمانی عکس های کتایون ریاحی عکس های فیلم های روز عکس های جومونگ عکس های سوسانو عکس های یانگوم بیوگرافی ها
بخش اس ام اس و متن ها: اس ام اس سرکاری اس ام اس عاشقانه داستان عاشقانه داستان عارفانه شعر طنز حکایت و داستان
بخش ترفند ها : ترفند اینترنت ترفند کامپیوتر ترفند موبایل ترفند یاهو
بخش دانلود نرم افزار : ابزار دانلود و آپلود ابزار مولتی مدیا تلفن و ارتباطات ابزار کاربردی ابزار صوتی ابزارطراحی ابزار ویندوز ابزار عکس ابزار هک کی لاگر
بخش دانلود بازی : بازی های کامپیوتر بازی های موبایل
بخش متفرقه: فروشگاه اینترنتی فال و طالع بینی طنز پسرونه طنز دخترونه مطالب عشقولانه ایران شناسی مطالب خبری
ads
آمار سیرک
your ads
عکس
عضویت درگل پسر

شناسه:
ایمیلتان:


لینک بازار
تبلیغات درگل پسر
لینکستان





پستIRAN
داستان طنز : میدونید چرا سکرترم رو اخراج کردم
نوشته : گل پسر | درتاریخ : 88/1/23 | درساعت : ساعت 1:47 عصر


WwW.SirK.TK /بزرگترین سیرک تفریحی ایران /طنز میدونید چرا سکرترم رو اخراج کردم

صبح که داشتم بطرف دفترم می رفتم سکرترم ژانت بهم گفت: صبح بخیر آقای رئیس، تولدتون مبارک! از حق نمیشه گذاشت، احساس خوبی بهم دست داد از اینکه یکی یادش بود. تقریباً تا ظهر به کارام مشغول بودم. بعدش ژانت درو زده و اومد تو و گفت: میدونین، امروز هوای بیرون عالیه؛ از طرف دیگه امروز تولدتون هست، اگر موافق باشین با هم برای ناهار بریم بیرون، فقط من و شما! خدای من این یکی از بهترین چیزهائی بوده که میتونستم انتظار داشته باشم.

 

توجه توجه HOT HOTبرای خوندن بقیه این داستان طنز روی ادامه مطلب کلیک کنتوجه توجه HOT HOT

 

باشه بریم. برای ناهار رفتیم و البته نه به جای همیشه گی برای نهار بلکه باهم رفتیم یه جای دنج و خیلی اختصاصی اول از همه دوتا مارتینی سفارش داده و از غذائی عالی در فضائی عالی تر واقعاً لذت بردیم. وقتی داشتیم برمی گشتیم، ژانت رو به من کرده و گفت: میدونین، امروز روزی عالی هست، فکر نمی کنین که اصلاً لازم نباشه برگردیم به اداره؟ مگه نه؟ در جواب گفتم: آره، فکر میکنم همچین هم لازم نباشه. اونم در جواب گفت: پس اگه موافق باشی بد نیست بریم به آپارتمان من. وقتی وارد آپارتمانش شدیم گفتش: میدونی رئیس، اگه اشکالی نداشته باشه من میرم تو اتاق خوابم. دلم میخواد تو یه جای گرم و نرم یه خورده استراحت کنم. خواهش می کنم در جواب بهش گفتم اون رفت تو اتاق خوابش و بعداز حدود یه پنج شش دقیقه ای برگشت. با یه کیک بزرگ تولد در دستش در حالی که پشت سرش همسرم، بچه هام و یه عالمه از دوستام هم پشت سرش بودند که همه با هم داشتند آواز تولدت مبارک رو می خوندند. ... در حالیکه من اونجا... رو اون کاناپه نشسته بودم... لخت مادرزاد



داغ کن - کلوب دات کام

صفحات دیگرگل پسر

آدرس باکستون رو دوباره بفرستید !!!!